تحقیقات علوم اجتماعی در مورد مسائل خانواده دگرباشان جنسی در دهه ۷۰ و ۸۰ زمانی که محققان عمدتاً کودکانی را که پس از طلاق یا جدایی توسط مادران لزبین بزرگ می شدند مورد بررسی قرار دادند، مورد توجه قرار گرفت. تفاوتهای کمی بین کودکان دارای مادران لزبین و کودکانی که مادران مطلقه آنها دگرجنسگرا بودند، مشاهده شد. اخیراً، تحقیقات برای پرداختن به طیف گستردهتری از خانوادههای دگرباشان جنسی رشد کرده است و در مطالعه کودکانی که از بدو تولد در خانوادههای تحت سرپرستی زوجهای همجنس، از جمله مردان همجنسگرا، بزرگ شدهاند، موفق بوده است. این مطالعات نشان داد که هیچ یک از کودکان به طور مداوم سردرگمی آشکار هویت جنسیتی را مطالعه نکرده اند یا درگیر رفتارهای متقابل جنسیتی نیستند. هیچ تفاوتی در اسباببازی، بازی، فعالیت، لباس، یا ترجیحات دوستی پسران یا دختران در خانوادههای دگرباشان جنسی نسبت به خانوادههای دگرجنسگرا وجود نداشت. در مجموع، نتایج هیچ مدرکی مبنی بر اینکه گرایش جنسی والدین تأثیر قابل توجهی بر رشد کودک یا نوجوان داشته باشد ارائه نمی کند.
با این حال، نتایج تحقیق همچنان به ایجاد اختلافات پرشور در میان کسانی که به شدت بر اعتقادات فرهنگ غربی در مورد جنسیت، جنسیت، ازدواج و فرزندپروری تکیه دارند، ادامه می دهد. “اکثریت جریان اصلی” ایالات متحده غرب زده ما را به این باور می رساند که هر فرد دگرجنسگرای ناسازگار نباید اجازه داشته باشد در موقعیتی اقتدار یا نفوذ در زندگی کودک باشد. فرض بزرگتر در اینجا این است که کودکان آنقدر آسیب پذیر و ساده لوح هستند که نمی توانند در معرض تمایلات جنسی غیر هنجاری قرار بگیرند (اغلب به عنوان رفتار انحرافی در نظر گرفته می شود) و می توانند خودشان “عادی” یا غیر منحرف بمانند. این مخالفان (به رهبری دانشگاه بریگام یانگ و کلیسای مورمون) با تعرض به کیفیت تحقیقات علمی که از اثربخشی فرزندپروری همجنس حمایت میکند، جلوتر میروند و روشهای تحقیق را بهاندازه کافی ناقص توصیف میکنند (استرود، ۲۰۰۸).
برعکس، استیسی و بیبلارز (۲۰۰۱) از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در یک مطالعه کمتر سوگیرانه که تأثیر گرایش جنسی والدین را بررسی میکند و اعتبار و اعتبار تحقیقات اجتماعی در مورد فرزندپروری دگرباشان جنسی را بررسی میکند، نتیجه میگیرد که تعصب اجتماعی و تبعیض نهادینه شده علیه لزبینها و همجنسگرایان مردان، کنترلهای ضمنی بر اصطلاحات مورد استفاده در تحقیقات روانشناختی و گفتمان عمومی به منظور رنگ آمیزی اهمیت گرایش جنسی والدین اعمال میکنند. به عنوان مثال، این فرض ضمنی وجود دارد که رشد سالم کودک به فرزندپروری زوجهای دگرجنسگرای متاهل بستگی دارد. مطالعات اندکی تلاش کرده اند تا عواملی مانند تعداد و جنسیت والدین کودک را قبل و بعد از اینکه والدین به عنوان دگرباش جنسی مطرح کردند و همچنین سایر عوامل مرتبطی که می توانند بر رشد کودک تأثیر بگذارند در نظر بگیرند. در حالی که دانشمندان ضد همجنسگرا خود را نشان میدهند که شواهدی مبنی بر آسیبهای وارد شده به کودکانی که توسط والدین غیر دگرجنسگرا بزرگ شدهاند را نشان میدهند و پیشنهاد میکنند که ارزشهای خانوادگی ایدئولوژیک (یعنی اینکه فرزندپروری دگرجنسگرا معیار طلایی است و والدین همجنسگرا و فرزندانشان پستتر هستند) بسیار به چشم میخورد. در چگونگی طراحی، انجام و در نهایت تفسیر مطالعات (۲۰۰۱).
با توجه به پیامدهای سیاسی این تحقیق (به عنوان مثال، گرایش جنسی که والدین را از حقوق ازدواج محروم میکند-حضانت فرزند-حقوق فرزندخواندگی-خدمات باروری، حق مراجعه به بیمارستان، تشکیل پرونده مالیاتی مشترک و غیره) شاید در حال حاضر طرفدار موضع دفاعی “بدون تفاوت” است، باید به دنبال پرسیدن سوالاتی باشد که به طور بالقوه می تواند ما را با “تفاوت های مفید” کودکانی که توسط والدین دگرباش جنسی بزرگ می شوند، ارائه دهد. علاوه بر این، موانع اجتماعی بر سر راه والدین LBGT، مستلزم توجه کامل و همچنین توجه شایسته به تحقیقات تطبیقی است که ثمربخشی تنوع را در فرزند والدین دگرباش جنسی برجسته می کند. در مورد کار مشاوره خودم با صدها کودک و خانواده، من به تفاوتهای مثبت زیادی در میان کودکانی که توسط والدین دگرباشان جنسی بزرگ میشوند در مقایسه با خانوادههای دارای والدین غیرقابل توجه اشاره کردهام. برای مثال، من باید شاهد باشم که کودکان در خانوادههای دگرباش جنسی کمتر با پذیرش تفاوتهای دیگران دست و پنجه نرم میکنند و شیوههای برابریطلبانهتری را در میان خانوادههای دگرباشان جنسی پیدا میکنند که شیوههای انضباطی سالم را تشویق میکنند. در عین حال، من متذکر شدم که رفتار پرخاشگرانه و نگرش های سلسله مراتبی (یعنی افراد بیشتر یا کمتر از دیگران) در کودکان خانواده های سنتی وجود دارد. من همچنین متوجه شده ام که والدین غیر متعارف غالباً با شیوه های فرزندپروری مقتدرانه و/یا سهل گیرانه دست و پنجه نرم می کنند که مبارزات قدرت را ترویج می کند و معمولاً منجر به تشویق رفتارهای تکانشی و متعارض در فرزندانشان می شود. علاوه بر این، اشاره کردهام که دخترانی که مادران لزبین یا پدران همجنسگرا دارند، تمایل بیشتری برای تبدیل شدن به سیاستمدار، وکیل، مهندس و سایر مشاغل تحت سلطه مردان دارند. علاوه بر این، من تجربه کرده ام که پسرانی با والدین همجنس گرایش بیشتری نسبت به مشاغل دارند که به آنها اجازه می دهد فرزندان کوچکتر را پرورش دهند. این حداقل برای من نشانهای است که کودکان خانوادههای دگرباشان جنسی کمتر مستعد محدودیتهای اجتماعی سوگیریهای مربوط به جنسیت هستند، که ممکن است دوباره تفاوت سازندهای باشد که شایسته شناسایی است.
بیایید از دریافت کنندگان ساده لوح مطالعات تحقیقاتی با نتایج از پیش تعیین شده خودداری کنیم. ما می دانیم که والدین (والدین) بدون توجه به گرایش جنسی، به طرق مختلف بر فرزندان خود تأثیر می گذارند. من معتقدم که تحقیقات باید در حال بررسی و مقایسه تعاملات جنسیت، گرایش جنسی، و ساختارهای خانواده زیست اجتماعی بر رشد کودک باشد، در حالی که با قدرت نهفته تربیت دگرباشان جنسی با رویکردی کثرت گرایانه تر در تحقیقات خانواده هماهنگ باشد. «خانواده آمریکایی» صرفاً متشکل از خانوادههای ناهمسان-مرد-زن-والدین و خانوادههای همجنسگرا نیست، و تحقیقات باید شامل تنوع زیادی از اشکال خانوادهها باشد. به نظر من نتایج چنین تحقیقاتی میتواند به طور بالقوه باعث کاهش همجنسگرا هراسی، و تعصب جنسیتی و نژادی در گروههای غیرقانونی شود، وضعیت والدین/خانوادههای دگرباشان جنسی را بهبود بخشد، و ایجاد خانوادههای متنوع را در فراسوی مرزهای جنسیتی، نژادی، تحریم کند. و جنسیت
رژیم آنلاین دکتر روشن ضمیر https://rdiet.ir/ رژیم کتوژنیک دکتر روشن ضمیر